loading...
مجله اینترنتی سان تو فان
omid بازدید : 606 دوشنبه 04 اسفند 1393 نظرات (0)

ساعت از 9 شب گذشته بود که سیامک به خانه رسید. وقتی کلید را در قفل چرخاند و وارد آپارتمان شد، غیر از همسر و دختر کوچولویش یک مهمان ناخوانده هم داشتند.

سعید، شوهر خواهر سیامک آنجا بود. مرد جوان با دیدن او کمی تعجب کرد و بلافاصله سراغ خواهرش را گرفت، اما سعید گفت: «ثریا امشب رفته خانه دوستش، من هم تنها بودم، تصمیم گرفتم بیایم پیش شما الان هم دیگر باید بروم دنبالش.» چند دقیقه بعد هم با وجود اصرار سیامک و همسرش برای صرف شام، بدون آن که شام بخورد خانه را ترک کرد.



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2134
  • کل نظرات : 353
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 119
  • آی پی امروز : 96
  • آی پی دیروز : 53
  • بازدید امروز : 288
  • باردید دیروز : 74
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 646
  • بازدید ماه : 5,081
  • بازدید سال : 182,594
  • بازدید کلی : 3,038,371