ساعت از 9 شب گذشته بود که سیامک به خانه رسید. وقتی کلید را در قفل چرخاند و وارد آپارتمان شد، غیر از همسر و دختر کوچولویش یک مهمان ناخوانده هم داشتند.
سعید، شوهر خواهر سیامک آنجا بود. مرد جوان با دیدن او کمی تعجب کرد و بلافاصله سراغ خواهرش را گرفت، اما سعید گفت: «ثریا امشب رفته خانه دوستش، من هم تنها بودم، تصمیم گرفتم بیایم پیش شما الان هم دیگر باید بروم دنبالش.» چند دقیقه بعد هم با وجود اصرار سیامک و همسرش برای صرف شام، بدون آن که شام بخورد خانه را ترک کرد.